جدول جو
جدول جو

معنی کوس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کوس کردن(رَهْ نُ / نِ / نَ دَ)
لرزیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که کوه گران از هیبت آن شاه کوس می کردو فتح و ظفرش به هر حرکت زمین بوس می کرد. (کتاب النقض ص 369، یادداشت ایضاً) ، جنگیدن و پیکار کردن، حمله کردن و هجوم آوردن. (ناظم الاطباء). رجوع به کوس بستن و کوس اندرآوردن شود، فروکوفتن به جانب کسی که مبارزت طلبد. (ناظم الاطباء). رجوع به کوس زدن شود، تنه زدن. دوش بر دوش یا پهلو به پهلو زدن:
با باد صبا بید کند کوس همی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 149)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوک کردن
تصویر کوک کردن
در موسیقی مرتب کردن و هماهنگ ساختن آلات موسیقی، پیچاندن فنر ساعت که به کار بیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوس کردن
تصویر هوس کردن
به چیزی میل پیدا کردن، آرزومند چیزی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوس کردن
تصویر بوس کردن
بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توس کردن
تصویر توس کردن
به سلامتی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاس کردن
تصویر کاس کردن
امان کسی را بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپ کردن
تصویر کوپ کردن
بریدن زبانزدی در منگیا (قمار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب کردن آلات موسیقی و پیچانیدن فنر ساعت که بکار بیفتد آهنگ دادن ساز ها میزان کردن آلات موسیقی، منظم کردن حرکات دستگاه ساعت بوسیله پیچاندن فنر مخصوص، بانگ زدن (در زبان هروی مستعمل بود) : وی میگفتی که بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم، متغیر ساختن عصبانی کردن، تحریک کردن وادار کردن بعملی: او را کوک کردند برود کشتی بگیرد، بر سر حرف آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرارفتن فاتولیدن رحلت کردن مهاجرت کردن منتقل شدن افراد ایل یا لشکریان از جایی بجایی: سید محمد گفت: دیگر روز نماز عید بگزاردند و سلطان کوچ کرد و نظام الملک سه روز مقام کرد، فوت کردن در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
رحلت کردن کوچ کردن: لشکر مغول نیز بدین خبر از خوف منهزم کوج کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوت کردن
تصویر کوت کردن
روی هم انباشتن، توده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
نابینا ساختن اعماء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
لوس بار آوردن ننرکردن، یا خود را لوس کردن، لوس شدن ننر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آرزو کردن دل خواستن آرزومند شدن میل یافتن: عروس گل در هودج زمردنی عنچه گلستان و هوس نوای هزار دستان میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوک کردن
تصویر کوک کردن
((کَ دَ))
هماهنگ کردن سازها و آوازها، تحریک کردن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
((کَ دَ))
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوت کردن
تصویر کوت کردن
((کَ دَ))
توده کردن، انباشتن روی هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاس کردن
تصویر کاس کردن
((کَ دَ))
از شدت اصرار و الحاح کسی را خسته کردن، امان وی را بریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
Blind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
Pamper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
aveugler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
mimar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
verwöhnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
blenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
cegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
rozpieszczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
ослеплять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
баловать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
осліплювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
балувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
verwennen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
cegar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لوس کردن
تصویر لوس کردن
mimar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
oślepiać
دیکشنری فارسی به لهستانی